آصف الدوله
آصِفُالدّوله، الٰلهیارخان فرزند محمدخان بیگلربیگی قاجار دولّو، یوخاریباش (د پس از 1264ق / 1848م) سیاستپیشۀ دورۀ قاجار و صدراعظم فتحعلی شاه. پدرش محمدخان از سرکردگان برجستۀ ایل قاجار بود و در زمان جنبشهای سلطنتخواهی قاجاریان، بسیار کسان از بزرگان و کلانتران، او را برای پادشاهی ایران شایستهتر از آقامحمدخان میدانستند. اما وی نه تنها به سود آقامحمدخان کنار رفت، بلکه از سران ایل و بزرگان استراباد و مازندران، برای بنیادگذاری سلطنت قاجار قول مساعد گرفت و چون در زمانهای بعدی در غیاب آقامحمدخان، حکومت تهران را برعهده داشت، او را «بیگلربیگی» نامیدند و در دورۀ متأخر، بازماندگان وی، نظر به گذشتی که او در حق آقامحمدخان کرده بود، نام خانوادگی «تاجبخش» بر خود نهادند. محمدخان بیگلربیگی، پس از کشته شدن آقامحمدخان درشوشی، وفاداری خود را به فتحعلیشاه حفظ کرد و شاه جدید نیز با حفظ احترام وی و ازدواجهای سیاسی متعدد، کوشش کرد که طایفۀ بزرگ وی را با طایفۀ قُوانلو (اَشاقهباش) در الفت و یگانگی نگه دارد. از اینرو دختر خود حاجیه مریم را به عقد رستمخان، پسر محمدخان بیگلربیگی درآورد. اما رستمخان پس از 7 ماه درگذشت و شاه، در مجلس تعزیت وی، حاجیه مریم را به نامزدی الٰلهیارخان درآورد و خواهر الٰلهیارخان، یعنی دختر محمدخان را نیز برای خود خواستگاری کرد. عباس میرزا نایبالسلطنه و 2 تن از برادرانش دختران محمدخان را به زنی گرفته بودند. وی در مراسلات خود الٰلهیارخان را «ارجمندی» عنوان میداد و محمدشاه که خواهرزادۀ الٰلهیارخان بود، پیش از رسیدن به پادشاهی در مکاتبات خود او را «خالویِ اَعزِّ کامکارِ والاتبار» خطاب میکرد. بدین اعتبارها، الٰلهیارخان که خود را با خاندان سلطنت یگانه میدانست، چشمداشتهای فراوان میداشت. در 1240ق / 1825م فتحعلیشاه صدراعظم خود عبداللهخان امینالدوله را که در سرکوبی تمرّد لرهای اصفهان سستی کرده بود، برکنار ساخت و الٰلهیارخان را که سمت «خوانسالاری» داشت و یکبار نیز در 1229ق / 1814م در دفع ترکمانان کامیابی به دست آورده بود، به صدارت برگزید و «آصفالدوله» لقب داد.
آصفالدوله در مدت 3 سال که مقام صدارت عظمی را برعهده داشت (1240-1243ق / 1825-1827م) سستی و ناتوانی فراوان از خود نشان داد. ازجمله در جنگهای اول ایران و روس روشن گردید که رفتار وی در دریغ داشتن آذوقه و ابزار و نیرو از جبهۀ جنگ و کارشکنی در نقشههای عباسمیرزا، بیرون از اشارات و فرمانهای دولت بریتانیا نبوده است. در جنگهای دوم (1241-1243ق / 1826-1827م) نیز با اینکه خود از محرکان و مسببان آن بود، ناتوانی نشان داد و همراه سپاهیانی که زیر فرمان داشت، گریخت و راه اشغال تبریز را برای ژنرال آریستوف و سپاهیان روس هموار ساخت (1242ق / 1826م). ژنرال آریستوف او را که به روایتی بر هم زنندۀ صلح دهخوارقان بود، دستبسته به قریۀ ترکمانچای آورد و پس از تحمیل پیمانِ زیانبارِ 5 شعبان 1243ق / 21 فوریۀ 1828م، آزاد کرد و روانۀ تهران ساخت. آصفالدوله در تهران از مقام صدارت عزل شد و فقط خوانسالاری (سالارباری) دربار را نگه داشت؛ اما فتحعلیشاه مجلس محاکمهای برای رسیدگی به کار آصفالدوله ترتیب داد و پس از اثبات تقصیر او را به سبب «تهاون در امر نگهداری تبریز» به میدان دربْخانۀ پادشاهی بردند و بالای سکویی چوبِ یاسا زدند.
آصفالدوله در ماجرای کشته شدن گریبایدوف وزیرمختار روسیه در ایران (شعبان 1244ق / فوریۀ 1829م) یکی از عوامل مؤثر بود، چه 2 تن از زنانی که در گرجستان اسیر شده و اسلام آورده بودند، در حرم او بهسر میبردند. روسیه طبق مادۀ 13 پیمان ترکمانچای، مصراً آزادی آنها را طلب کرد و ایشان را به سفارت خود برد. سپس در اثر اقدامات آصفالدوله و اشارت میرزا مسیح استرآبادی مجتهد مسلّم تهران، مردم به منظور دفاع از نوامیس اسلام و استخلاص آنان به سفارت روس هجوم آوردند. در این جنبش بیش از 80 تن از مردم تهران و 38 تن از اعضای سفارت روسیه ازجمله گریبایدوف کشته شدند. فقط ملسوف دبیر اول سفارت زنده ماند و ماجرا را تماماً برای دربار تزار تشریح کرد. تردید نیست که این جنبش از خشم عمومی مردم نسبت به روسیۀ تزاری و ترکتازیهایش در بخشهای شمالی کشور و خودخواهیهای وزیرمختار آن دولت در تهران و سستی دربار و احتمالاً برخی تحریکات دول خارجی و اختلافات داخلی سرچشمه میگرفت.
آصفالدوله پس از مرگ فتحعلیشاه باتوجه به کثرت شاهزادگان و وابستگان دربار و مدعیان پادشاهی و ناتوانی حکومت مرکزی و داشتن شأن ایلی و خانوادگی و سابقۀ صدارت و نیز پشتگرمی به سیاست خارجیان، محیط را برای خواستههای دیرینۀ خود یعنی رسیدن به مقامات عالی مناسب دید. اما نقشههای او به علت کاردانی میرزا ابوالقاسم قائممقام برملا شد و محمدشاه از هدف پنهانی وی آگاه گردید. شاه وی را به حکمرانی خراسان گماشت و همراه پسرش (حسنخان سالار) روانۀ مشهد کرد تا ضمن رعایت مناسبات خانوادگی وی را از مرکز دور کرده باشد. در آن خطه به یاری سیاستهای خارجی که مایل بودند کشوری حائل میان ایران و افغانستان پدید آورند، به تدریج هوای استقلالطلبی و سلطنتخواهی در وی و فرزندانش بیدار شد. پس از کشته شدن قائممقام (صفر 1251ق / ژوئن 1835م) آصفالدوله به تصور اشغال مقام صدارت، بیاجازه از خراسان وارد تهران شد، اما شاه او را مؤاخذه کرد و به مشهد بازفرستاد. در این سفر کینۀ آصفالدوله نسبت به حکمرانان تهران، بهویژه صدراعظم تازه میرزا آقاسی بالا گرفت و او بر این پایه، به هنگام لشکرکشی مجدد محمدشاه به خراسان، برای آزاد کردن هرات رفتاری از خود نشان داد که سراسر به سود سیاست انگلیس و کمپانی هند شرقی بود. به دنبال آن، مسألۀ تجزیۀ خراسان در اندیشۀ کارگزاران بریتانیا آشکارتر شد. در 1262ق / 1846م پس از درگذشت حاجمیرزا موسیٰخان متولی آستان قدس رضوی، آصفالدوله از شاه تقاضا کرد که امور حکومت خراسان را به پسرش حسنخان سالار واگذارد و او را به تولیت آستان قدس برگزیند. اما شاهمیرزا عبداللهخان خویی را برای تصدی آن مقام به مشهد فرستاد. آصفالدوله، سالها از فرستادن پول به مرکز طفره میرفت تا اینکه در 1263ق / 1847م پسرش حسنخان سالار را به جانشینی خود برگزید و با 000‘100 تومان پول عازم تهران شد تا با تطمیع شاه، به جای حاجمیرزا آقاسی مقام صدارت را تصاحب کند. مقامات انگلیسی هم به این کار متمایل بودند، اما محمدشاه زیر بار نرفت و نه تنها رخصت بازگشت به خراسان به او نداد، بلکه مادر خویش را که خواهر آصفالدوله بود، به همراه او روانۀ زیارت مکۀ معظمه ساخت و در بازگشت از سفر مکه فرمان داد تا در عتبات عالیات بماند. پس از مرگ محمدشاه و جلوس ناصرالدین شاه، آصفالدوله در آن منطقه نیز آشوبهایی به پا کرد و حتیٰ از امیرکبیر خواست که اجازۀ بازگشت به ایران به او دهد، اما درخواستش برآورده نشد و او تا پایان عمر در عراق ماند.
فرزندانش که پس از تبعید پدر، به آهنگ تجزیۀ خراسان از ایران، مدت 4 سال پرچم طغیان برافراشتند، به تدبیر امیرکبیر قلع و قمع شدند. حسنخان سالار و پسرش امیراصلانخان و برادرش محمدعلیخان در مشهد کشته شدند. محمدخان بیگلربیگی خراسانی، برادر دیگر حسنخان در تهران به کیفر رسید و بعدها پسر دیگر الٰلهیارخان به نام محمدقلیخان، در دورۀ ناصرالدینشاه لقب «آصفالدوله» یافت.
مآخذ
اعتمادالسلطنه، محمدحسنخان، صدرالتواریخ، به کوشش محمد مشیری، تهران، روزبهان، 1357ش، صص 104-105، 120، 129-132، 173؛ بامداد، مهدی، تاریخ رجال ایران، تهران، زوار، 1347-1353ش، 1 / 154-158؛ جهانگیرمیرزا، تاریخ نو، به کوشش عباس اقبال، تهران، علمی، 1327 ش، صص 117-125؛ سپهر، محمدتقی، ناسخالتواریخ، به کوشش جهانگیر قائممقامی، تهران، 1337ش، صص 219-227؛ سعادت نوری، حسین، «آصفالدولهها»، یغما، س 15، شمـ 7 (آبان 1341)، صص 379-383؛ عضدالدوله، احمدمیرزا، تاریخ عضدی، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، بابک، 1355ش، صص 147-152، 216، 251-254، 257-264، 282، 283؛ محمود، محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم، تهران، اقبال، 1329ش، 1 / 302-304؛ مکی، حسین، زندگانی میرزاتقیخان امیرکبیر، تهران، ایران، 1355ش، صص 132-133، 272-273، 313-315، 497- 498؛ هدایت، رضاقلیخان، روضةالصفای ناصری، تهران، خیام، 1339ش، 10 / 149-150، 166-167.